آرزو دارم که فقط یک بار سرت را روی سینه ام بگذاری تا طپش نامنظم قلبم را احساس کنی ولی از این میترسم که قلبم به احترامت بایستد !
عشق نیست آنچه میان ماست
توهمی است که ناگزیر به آن تن در می دهیم
حیلت تنهاییست
آنچه ما را به این حماقت خود خواسته وا می دارد
گر نه
آن بازی ها را که زمانه برایمان پرده زده است
حاشا
حاشا که ندانیم
کبریت را میزنم....
دودمیکنم....
آهسته آهسته خاکستر میشوم....
سوختن
قانون تا انتهای راه بودن است...
دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »
***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »
***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست
***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »
يه چيز ميگم اگه انــتـظـار کشيدی يا داری ميکشی يه آمين بگو
خــــــــــــدايــــــــــا ...
برای خاموشی شبهای انتظارم فقط يه فوت کافيست ...
خاموشم کن خسته ام ... !!!
انتقام رو باید از اونی گرفت که رفته نه از اونی که بی خبر از همه جا داره میاد
روزگاری خواهد رسید همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...
دلت هوایم را خواهد کرد ...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...
به یاد خواهی آورد آغوشم را ...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : من آغوشت را می خواهم ..
درد دارد ... وقتی همه چیز را می دانی ... و فکر می کنند نمی دانی ... و غصه می خوری که می دانی ... و می خندند که نمی دانی.
از من به من نصیحت
اونیکه یک بار تنهات گذاشته بازم تنهات میزاره
اونیکه یک بار بهت خیانت کرده بازم خیانت می کنه
اونیکه یک بار رفیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهات می کنه
اونیکه رفته دیگه رفته . درو به روش ببند و نزار با زندگیت بازی کنه
دیگه هیچ وقت بهش اعتماد نکن
هیچ وقت`
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته
آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای
که بغضهایم را نمیتوانم فرو بدهم !!!
کاشکی خدا به هیچکی غم نده
که بعدش بخواد بهش صبر بده...
الهی آمین...........
هواشناسى:به دلیل دورى شما هواى دل صاف تا قسمتى ابرى همراه با آه پراکنده مى باشد این سامانه سوزناک تا روز دیدار با شما پایدار خواهد ماند.
حالا که تا اینجا آمدم، حالا که چیزی تا رسیدن به تو نمونده خدا تازه یادش افتاده که ما قسمت هم.....نیستیم.!!!
خدا جون میشه یواشکی بهم بگی اونی که ازش بیخبرم چه حالی داره...؟!
باید از امشب مثل کوه درد باشی
مثل همین امشب سیاه و سرد باشی
حالا که دنیا روی اسمت خط کشیده
در دفترش باید که برگی زرد باشی
باید اگر می میرد امشب خنده هایت
بر گریه ات مغرور باشی، مرد باشی
حوای تو دیگر نکرد آدم حسابت
باید از امشب از بهشتت طرد باشی
از خانه بیرونت که می کردند حتی
گفتند قسمت بوده تو ولگرد باشی
باید به فکر واژه هایی ناجوانمرد
جای حروف بی کس “برگرد” باشی
خواهی که نامردی نبینی ای دل من
باید شبیه دیگران نامرد باشی
ϰ-†нêmê§ |